یه اتفاق نابودکننده‌ای که بین بعضی زبان‌آموزها میبینم اینه که خودشون رو با دیگران مقایسه میکنن. متاسفانه، خیلی‌ها فکر می‌کنند چون یه روش و یه مجموعه‌ای از منابع برای یکی از دوستانشون مفید بوده، پس واسه خودشون هم میتونه مفید باشه. خطرناک‌تر از این پدیده، اون افرادی هستند که فکر می‌کنند چون نمره 7.5 یا 8 گرفتند دیگه می‌تونند برای همه نسخه بپیچن و منابع و روش درس خوندن معرفی کنند.

درسته که میتونیم از تجربیات افرادی که از ما بالاتر هستند استفاده کنیم و دیگه اشتباهات اونا رو انجام ندیم. ولی حواستون باشه اینکه یه راه و روش درس خوندن واسه یکی مفید بوده، دلیلی نمیشه که قطعا واسه شما هم میتونه مفید باشه. جک سی ریچاردز (Jack C. Richards) یکی از بزرگان حوزه تدریس زبان دوم همیشه میگه که تو این مسیر، هر کسی راه مخصوص به خودش رو داره و اصلا نباید هیچ دو نفری رو با هم مقایسه کرد.

پس یادتون باشه حتی اگه می‌خوایید به صورت خودخوان (self-study) یه زبان دوم رو یاد بگیرید، از مشاورین و اساتید اون زبان کمک بگیرید، کسی که تحصیلات اون زبان رو داره و سواد تدریس بالایی داره نه کسی که صرفا یه چند وقتی اون زبان رو یاد گرفته.

آیلتس یا تافل؟؟!!

دو تا از آزمون‌های اصلی زبان انگلیسی که نسبت به آزمون‌های دیگه مثل PTE و Doulingo طرفدارهای بیشتری دارند. سوال اینجاست که کدوم این آزمون‌ها بهتره؟

در حقیقت، نمیشه به این سوال جواب محکمی داد. ولی من تو این پست میخوام یه مقایسه کوچیک انجام بدم تا بتونید با توجه به مهارت‌های خودتون، بهترین انتخاب رو داشته باشید. اول از همه بگم که از لحاظ اعتبار، هر دو یکسان هستند و هیچ تفاوتی ندارند.

اولین تفاوت این دو آزمون، در تایم آزمون و سیستم ارزیابی هست. تافل حدودا 4 ساعت طول میکشه و بازه نمره‌اش از 0 تا 120 هست. آیلتس حدود دو ساعت و 45 دقیقه طول میکشه و از 0 تا 9 نمره‌دهی میشه.

به طور کلی، این دو آزمون تو ساختار سوالات متفاوت هستند. هم آزمون تافل و هم آیلتس آکادمیک، دانش زبان آکادمیک افراد را می‌سنجند، اینم بگم که آزمون آیلتس علاوه بر فرمت آکادمیک، در قالب عمومی (general) هم برگزار میشه. آزمون آیلتس جنرال برای افرادی که قصد مهاجرت به بریتانیا، کانادا و استرالیا دارند و قصد تحصیل ندارند، گزینه مناسبی هست و طبیعتا خیلی آسون‌تر از آیلتس آکادمیک یا تافل است.

یکی از بزرگترین تفاوت‌های ساختاری دو آزمون تو بخش writing هست. یه توضیح خیلی کوتاه:

بخش Writing هر دو آزمون از دو  TASK تشکیل شده است. تو سوال اول تافل، ابتدا آزمون‌دهنده یه متن آکادمیک در خصوص یک موضوع خاص رو به مدت ۳ دقیقه روی مانیتور مطالعه می‌کنه، سپس به یه فایل صوتی درباره اون موضوع گوش میده. آزمون‌دهنده باید در مدت بیست دقیقه نظر موافق یا مخالف خودش رو درباره اون موضوع در حدود 250 کلمه‌ بنویسه. اما در Task اول آزمون آیلتس پرسشی در خصوص یک نمودار، جدول یا گراف پرسیده می‌شود و آزمون دهنده باید تو حداقل ۱۵۰ کلمه و حدود 20 دقیقه، اطلاعات مربوط به اون جدول، نمودار یا گراف را توصیف کند.

و اما سوال اصلی: کدوم آزمون؟

یکی از راه‌ها برای پاسخ به این سوال، پاسخ شما به چند سوال ساده‌تر هست که در ادامه آمده. با انتخاب پاسخ بله یا خیر به سوالات زیر میتونید به انتخاب صحیح‌تری برسید. اگر بیشتر جواب‌های شما به سوال‌های زیر بله است، احتمالا آزمون تافل براتون مناسب‌تر است.

  1. من با آزمون‌هایی که از طریق کامپیوتر انجام می‌شوند، راحت‌ترم.
  2. من با صحبت کردن بی‌مقدمه جهت ضبط با میکروفن مشکلی ندارم.
  3. من مهارت تایپ بالایی دارم.
  4. من انگلیسی استاندارد آمریکایی رو ترجیح می‌دهم.
  5. من در پاسخ دادن به سوالات چند گزینه‌ای مهارت خوبی دارم.
  6. یادادشت برداری هنگام شنیدن، واسم کار راحتی هست.
  7. من معمولا منابع معتبر انگلیسی را جهت پیگری اخبار می‌خونم، گوش می‌دم و یا نگاه می‌کنم.

حالا اگر بیشتر جواب‌های شما به سوال‌های زیر بله است، احتمالا آزمون آیلتس براتون مناسب‌تر هست.

  1. من با مصاحبه رودرو راحت‌ترم
  2. من دست ‌خط انگلیسی خوانایی دارم.
  3. من با شنیدن لهجه‌های مختلف انگلیسی مشکلی ندارم؟
  4. من آزمون‌هایی با طیف متنوع پرسش‌ها را ترجیح می‌دهم؟ (آزمون هایی که در برگیرنده‌ی پرسش های چند گزینه‌ای، جای خالی، صحیح/ غلط، فلوچارت و غیره است.)

امیدوارم این سوال‌ها تو انتخاب‌تون کمک بکنه به شما. در پایان، من به عنوان کسی که تجربه تدریس هر چهار آزمون اصلی زبان انگلیسی (IELTS, TOEFL, PTE, Doulingo) رو داره، همیشه نظرم با اختلاف رو آزمون آیلتس هست. شما با نمره 7 آیلتس هرجای دنیا می‌تونید برید، کاری یا تحصیلی؛ نمره 7 گرفتن تو آیلتس نمیگم آسونه ولی با تلاش و استمرار تو یه تایم معقول، میتونید بهش برسید.

نمودار اثر دانینگ-کروگر رو به احتمال زیاد همه‌مون دیدیم. پس اینجا نمی‌خوایم کلیت این نمودار رو توضیح بدم؛ فقط میخوام این نمودار رو تو راه یادگیری زبان دوم اعمال کنم تا هر کسی ببینه کجای این مسیر هست.

این نمودار از چهار بخش اصلی تشکیل شده؛ اگه بخواییم این چهار بخش رو با سطوح زبان مقایسه کنیم، میشه گفت که قله حماقت حدودا سطح pre-intermediate هستش. سطحی که زبان‌آموز فکر میکنه همه چی رو بلده و دیگه نیازی به کار روی زبان نمیبینه. در واقع، تو این مرحله زبان‌آموز می‌خواد که مستقیم و خیلی سریع بره دوره advance یا دوره آماده‌سازی آزمون موردنظر.

ولی وقتی یکم میرید جلوتر و وارد intermediate میشید، میوفتید تو دره ناامیدی: مرحله‌ای که با حجم بالایی از کلمات مواجه میشید و یه عالمه گرامر و مباحث مختلف پیش میاد و ممکنه حتی جا بزنید از ادامه روند یادگیری. به نظر من اسم اینجا رو میشه حتی دره مرگ گذاشت. چون اگه مدرس‌تون سواد کافی نداشته باشه یا روش تدریس مناسب شما نباشه، کاملا میتونه استعداد زبانی شما رو نابود کنه و این فرایند رو برای همیشه درون شما از بین ببره. ولی اگه از این دره خارج بشید، وارد مرحله شیب روشنگری میشید؛ تقریبا معادل upper-intermediate. تو این مرحله، شما دو قدم خیلی بزرگ برداشتید و اصطلاحا رو غلتک افتادید. استعداد زبانی‌تون داره تکمیل میشه و خیلی راحت سواد زبانی‌تون داره بیشتر و بیشتر میشه.

مرحله آخر این نمودار سطح پایداری هست که معادل سطح advance تو فرایند یادگیری زبان دوم هست. اگه سه مرحله قبلی رو عالی طی کرده باشید، شما وارد این سطح میشید و بهتون تبریک میگم!! شما تقریبا به یه سطح قابل‌قبولی از یادگیری زبان دوم رسیدید و الان دیگه میتونید اقدام کنید برای آماده‌سازی آزمون موردنظر یا برای اینکه تو این سطح بمونید، کافیه خودتون رو روزانه در حدود 20 تا 40 دقیقه با پادکست یا مطالعه، درگیر زبان نگه دارید که پسرفت نکنید.

به نظر من، دو مرحله اول این نمودار خیلی مهم هستند. لطفا تو قله حماقت نمونید و متوجه باشید که هنوز یه عالمه مطلب هست که شما هیچی درباره‌شون نمیدونید. از طرفی هم تو دره ناامیدی نمونید. ادامه بدید و تسلیم نشید.

تو این راه تداوم داشته باشید.

تو مسیر رسیدن به اهداف و مخصوصا مسیر پیشرفت تو یادگیری زبان دوم، پنج عامل بازدارنده اصلی وجود داره که تو این پست و دو پست بعدی میخوام بهشون اشاره کنم.

اولین عامل بازدارنده ترس هست؛ ترس تو همه جنبه‌های زندگی ما وجود داره و به قول معروف همیشه یه خودی داره نشون میده. ولی نباید بذاریم که این ترس مانع پیشرفت ما بشه تو مسیر یادگیری. ترس‌هایی که یه زبان‌آموز باهاش مواجه هست معمولا ترس از اشتباه کردن، ترس از خراب کردن آزمون و ترس از یادنگرفتن هست.

یکی از وظایف یه مدرس واقعی همین هست که ترس رو تو وجود زبان‌آموز از بین ببره. این ترس میتونه مستعدترین زبان‌آموز رو هم نابود کنه. من شخصا همیشه سعی میکنم در قدم اول ترس رو تو وجود زبان‌آموزم بُکُشم.

کاملا ترس رو کنار بذارید و با اعتماد به نفس کامل وارد این مسیر بشید که اگه تو راه درست استمرار داشته باشید، مطمئن باشید تو یه مدت زمان معقول به نتیجه دلخواه می‌رسید. 

عامل دوم مربوط میشه به ارزیابی دیگران. یعنی وقتی تو یه مسیر قدم می‌ذاریم، ناخودآگاه به نظرات و حرف‌های دیگران اهمیت میدیم و همه‌‍‌ش تو مغزمون میچرخه. تو راه یادگیری زبان دوم این عامل غوغا می‌کنه. خیلی‌ از زبان‌آموزان بیش از حد معمول به حرفای اطرافیان اهمیت میدن که طبیعتا چیزی جز سردرگمی براشون نداره. خوبه که از تجربیات دیگران استفاده کنیم و ببینیم اونی که موفق شده چه انتخا‌ب‌هایی داشته ولی اینکه حرفای بقیه رو سرلوحه کار خودمون قرار بدیم و فکر کنیم راه اونا واسه ما هم میتونه موفقیت‌آمیز باشه کاملا اشتباهه. تو یادگیری زبان دوم هر کسی راه خودش رو داره.

عامل سوم برمیگرده به شخص خودمون. خیلی‌ها مسیر رو شروع نمی‌کنند. فقط تو فکر و خیال نشستند و میگن اگه بشه چی میشه!! برای موفقیت تو هر زمینه‌ای مخصوصا حوزه زبان دوم باید شروع کنید، مهم نیست تو چه سطحی هستید، هر کسی در ابتدا کار یه سطحی داره. مهم اینه که قدم در این راه بذارید و پیش برید. قطعا موفقیت در انتهای همین قدم‌های اولیه هست، هر چقدر آروم هر چقدر کوچیک؛ در آخر راه، موفقیت منتظر شماست.

علاوه بر ترس، ارزیابی دیگران و اقدام نکردن، دو عامل دیگه باعث میشه که در رسیدن به اهدافمون باز بمونیم:

اسم عامل چهارم رو میذاریم عدم خودباوری: عاملی که باعث میشه نسبت به رسیدن به هدف سرد بشیم و قدمی بر نداریم یا حتی اگه شروع هم کنیم بازم ته وجودمون به خودمون اعتماد نداره. متاسفانه خیلی‌ها رو دارم میبینم که علی‌رغم استعداد بالایی که تو یادگیری زبان انگلیسی دارند، بازم هی میگن: استاد یعنی میشه منم یه روز آیلتس بگیرم؟ میشه بتونم موقع فیلم دیدن، زیرنویس رو نبینم؟ اینا همه برمیگرده به تجربیات تلخ گذشته که یه فرد کاملا نسبت به خودش بی‌اعتماد شده. مهم نیست در چه سطحی هست و چقدر خوب هستید، مهم اینه که شروع کنید و به سمت جلو برید.

عامل آخر هم برمیگرده به نتیجه‌گرایی مفرط: باید واسه خودمون هدف داشته باشیم، تاریخ مشخص کنیم و در یک کلام باید بدونیم کجا می‌خواییم بریم. ولی حواسمون باشه که دیگه زیادی به نتیجه فکر نکنیم. ما وارد راه شدیم، داریم قدم برمیداریم، دیگه نباید به نتیجه فکر کنیم که نتیجه‌ای جز ترسو کردن ما نداره. مثل این میمونه که یه زبان‌آموز بیسیک هست و میره ویدئوهای اسپیکینگ آیلتس رو میبینه؛ معلومه که چیزی جز ترسیدن و استرس گرفتن براش نمیمونه. پس نتیجه اینکه هدفمند باشید ولی زیادی بهش فکر نکنید که همین هدف میتونه بلای جونتون باشه.